جدول جو
جدول جو

معنی پیله کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیله کردن
سماجت و پا فشاری کردن
تصویری از پیله کردن
تصویر پیله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیله کردن
کنایه از دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن، اصرار کردن، در پزشکی ورم کردن لثه، چرک و ورم کردن پای دندان
تصویری از پیله کردن
تصویر پیله کردن
فرهنگ فارسی عمید
پیله کردن
((~. کَ دَ))
پافشاری کردن، اذیت کردن
تصویری از پیله کردن
تصویر پیله کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چاره کردن، افسون کردن نیرنگ زدن، گریسیدن فریبیدن چاره کردن به دام انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
دو رنگ کردنسیاه و سفید کردن ابلق ساختن: عدل تو سایه ایست که خورشید را ز عجر امکان پیسه کردن آن نیست در شمار. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشه کردن کاری را. حرفه خود ساختن آنرا شغل خویش قرار دادن آنرا آن صنعت ورزیدن: چو بشناخت آهنگری پیشه کرد کجازو تبر اره و تیشه کرد. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله کردن
تصویر پیاله کردن
مردن در گذشتن خاصه در گذشتن پیر یا مراد
فرهنگ لغت هوشیار
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه کردن
تصویر پینه کردن
ستبر شدن پوست به ویژه در کف دست و پا در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیله کردن
تصویر حیله کردن
فریب دادن، کلک زدن، حقّه زدن، فریفتن، نارو زدن، خدعه کردن، مکر کردن، تنبل ساختن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، غدر کردن، چپ رفتن، دستان آوردن، سالوسی کردن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، کید آوردن، مکایدت کردن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشه کردن
تصویر پیشه کردن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویله کردن
تصویر ویله کردن
ویله زدن: (ببالا بر آمد جهانجوی مرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد)، ناله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویله کردن
تصویر ویله کردن
((~. کَ دَ))
ناله کردن
فرهنگ فارسی معین
بالیدن و گوشت و پیه بهم رسانیدن شحم و لحم بهم رسانیدن: گفتی مرا برشته جان آتش افکنم چون شمع میکند دل من زین نشاط پیه 0 (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یله کردن
تصویر یله کردن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن برای مثال گله کرد باید به گیتی یله / تو را چون نباشد ز گیتی گله (فردوسی - ۲/۳۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یله کردن
تصویر یله کردن
((~. کَ دَ))
رها کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمله کردن
تصویر حمله کردن
تازیدن، تاختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویژه کردن
تصویر ویژه کردن
اختصاص دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله کردن
تصویر آبله کردن
آبله بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخته کردن
تصویر پخته کردن
کامل کردن با تمام رساندن، مهیا کردن کسی برای اجرای عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجله کردن
تصویر عجله کردن
شتاب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاره کردن
تصویر پاره کردن
از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزه کردن
تصویر ریزه کردن
خرد کردن کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلی کردن
تصویر ایلی کردن
زیر فرمان گرفتن، رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمله کردن
تصویر حمله کردن
حمله آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسه کردن
تصویر پرسه کردن
بعیادت رفتن پرسش و تعقد کردن: (صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن) (ابوالقاسم مفخری)
فرهنگ لغت هوشیار
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
فرو ریختن قسمتهایی از سقف و دیوار قنات واریز کردن قنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوده کردن
تصویر پوده کردن
ثقل کردن، رو دل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کناره گرفتن دوری کردن احتراز جستن پرهیز کردن: با اینکه حلال تست باده پهلو کن از آن حرامزاده. (نظامی) یا پهلو کردن خربزه. کوزه کوزه کردنتشرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویه کردن
تصویر پویه کردن
رفتن به نرم و نه بشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه کردن
تصویر پنجه کردن
پنجه افکندن، پنجه در زمین فشردن، ثبات قدم نمودن، قبض کردن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گریختن، گریزانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن، خاموش کردن، دفع و محو کردن، منکر شدن، عاجز گردیدن، عاجز گردانیدن، نرم ساختن، نومید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
در حمایت کسی یا چیزی در آمدن زنهار خواستن پناه بردن التجا
فرهنگ لغت هوشیار